جدول جو
جدول جو

معنی خرک رود - جستجوی لغت در جدول جو

خرک رود
(خَ رَ رو)
نام رودی است در مازندران: چون از خرم آباد مازندران به طرف کلارستاق بحرکت آییم جاده ای در حدود دو میل و نیم که از عباس آباد گذشت به خرک رود می رسد، این رود با جریان آرام و پرپیچ وخمش قابل ملاحظه است. (از مازندران و استراباد رابینو بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خشک رود
تصویر خشک رود
دره یا رودخانه ای که جریان آب در آن قطع شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرب رود
تصویر طرب رود
نوعی ساز زهی دارای شش تار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاک تود
تصویر خاک تود
کرۀ زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاک روب
تصویر خاک روب
آنکه خاک و آشغال را از زمین میروبد و پاک می کند، رفتگر
جارو، آلتی برای تمیز کردن خاک و خاشاک و زباله از روی زمین که از برخی گیاهان یا الیاف مصنوعی تهیه می شود، جاروب، مکنسه برای مثال گر چنین جلوه کند مغبچۀ باده فروش / خاک روب در میخانه کنم مژگان را (حافظ - ۳۴)
فرهنگ فارسی عمید
(گُ)
دهی از دهستان تنکابن است. (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 143). ناحیتی است خرد به دیلمان از دیلم خاصه. (حدوداالعالم)
لغت نامه دهخدا
(کُ رِ سُنْ نی)
قصبه ای است میان اصفهان و همدان و ظاهراً کرج ابودلف همین قصبه است. (یادداشت مؤلف). مغولان آن را ترکان موران گویند. (تاریخ غازانخان چ اروپا ص 73) : در نواحی کره رود آن دو لشکر (لشکر ملک ارسلان عزالدین قیماز والی اصفهان و حسام الدین اینانج حاکم ری) به یکدیگر رسیدند و مانند بحر اخضر در جوش و خروش آمدند. (حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 530). چون از قنقر اولانک بگذشت و به کره رود رسید که مغول ترکان موران گویند... (تاریخ غازان خان چ تهران ص 73)
لغت نامه دهخدا
(گَ پَ)
دهی است از دهستان گلیجان رستاق بخش مرکزی شهرستان ساری، واقع در 18500گزی جنوب خاوری ساری، شمال درۀ زارم رود. منطقه ای است کوهستانی و جنگلی هوای آن معتدل و دارای 190 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه زارم رود تأمین میشود، محصول آن برنج، غلات، لبنیات، میوه جات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. گله داران تابستان به ییلاق چهاردانگه میروند. دبستان هم دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
از جبال حدود غور برمیخیزد، بر ولایت بسیار میگذرد و آن را سقی کرده فاضلش در بحیرۀ زره بحدود سیستان میریزد و طولش معلوم نیست که چند فرسنگ است. (از نزهه القلوب حمدالله مستوفی چ لیدن ص 218)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ دِ)
دهی از دهستان سیاهکل است که در بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان واقع است و 410 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام رودی است که در نزدیکی خرابه های شهر قدیمی گرگان به گرگانرود می پیوندد و از سه نهر تشکیل می شود. یکی پسرک در حاجی لر که از کوه نیلی سرچشمه می گیرد و بنام چهل گیسو یا چهل چای معروف است. دوم نهر تره که از درۀ چناشک و قانچی یا درۀ پارسیان جاری میشود. دیگر نرصو که بقول اهل محل از املاک مربوط به نریمان جد رستم بوده است که از آن مشتق شده، نریمانصو بمرور زمان نیز صو شده که نام کوهی نیز هست که در نزدیکی آن است. کانالی در قدیم آب را از مسافت چهار میل از خرمارود بباغهای گرگان میبرده است. (از مازندران و استراباد رابینو ترجمه فارسی ص 291)
لغت نامه دهخدا
(زَ رَ)
زاینده رود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : سپاهان، شهری عظیم است... و او را رودیست که آنرا زرن رود خوانند که اندر کشت و برز او بکار شود. (حدود العالم چ ستوده ص 140). روی الحسین بن خوانسار... تداو و ابماء زرن رود فان فیه شفاء کل داء... (محاسن اصفهان چ سیدجلال الدین تهرانی ص 5). رجوع به همین کتاب ص 9، 10، 16 و 55 و 56 و زاینده رود شود
لغت نامه دهخدا
(طُ قَ بَ)
نام یکی از دهستانهای بخش نطنز شهرستان کاشان است. این دهستان در جنوب نطنز در دامنه و دره های کوه کرکس در طول و طرفین جادۀ شوسۀ اردستان به مورچه خورت واقع است. هوای آن سردسیر، آب آن از چشمه سار و زه آب رودخانه و قنوات. محصول عمده آن انگور و غلات و حبوبات و انواع میوه جات سردسیری است. این دهستان از 15 آبادی و چندین مزرعه تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 14 هزار تن و قراء مهم آن بشرح زیر است: قصبۀ طرق کلهرود، سه، طار، کنته، ابیازن، نیه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(سَ بُ)
دهی است از توابع ولوپی از دهات سوادکوه مازندران. (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو)
لغت نامه دهخدا
(خُکَ)
دهی است از دهستان لک بخش قروۀ شهرستان سنندج. این ده در 24 هزارگزی شمال باختری قروه و 12هزارگزی شمال شوسه قروه به سنندج واقع است. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای نواحی سردسیری، آب آن جا از چشمه و قنات و محصول آنجا غلات و لبنیات وحبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است، در تابستان از طریق آونگان می توان اتومبیل برد. در دو محل بفاصله یک کیلومتر به خشکمرود بالا و خشکمرود پایین معروف است. صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ رو)
نام روز هشتم است از هر ماه شمسی. گویند ملوک عجم در این روز لیکن در ماه دی که آن ماه دهم است از سالهای شمسی جشن کردندی و جامهای سفید پوشیدندی و بر فرش نشستندی و دربان را منع کردندی و بار عام دادندی و به امور رعیت مشغول شدندی و مزارعان و دهقانان با ملوک بر سر یک خوان نشستندی و چیزی خوردندی و بعد از آن هر عرض و مدعایی که داشتندی بی واسطۀ دیگری بعرض رسانیدندی و ملوک برعایا گفتی: ’من هم یکی از شمایم ومدار عالم بزراعت و عمارتست و آن بی وجود شما نمیشودو ما را از شما گزیر نیست چنانکه شما را از ما، و ما و شما چون دو برادر موافق باشیم’. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ رویْ)
خوشروی. بشاش:
غلام روی آن ماهم کز او گشتم خوش و خرم
که خوش لب عذرخواهی بود و خرم روی دلخواهی.
امیرمعزی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
گردنه و رودیست در راه بسطام به جرجان. یاقوت آنرا دیده است. (از معجم البلدان). ظاهراً باید این ’خرمارود’ همان ’خرمابه رود’ باشد که رشیدالدین فضل الله در تاریخ غازانی از آن نامی برده است. رجوع به خرمابه رود شود
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء بلوک پیرکوه از دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت که در جنوب خاوری رودبار و 7000 گزی جنوب امام کنار رودخانه چاکرود واقع است، محلی است کوهستانی هوایش معتدل است با 150 تن سکنه، از رودخانه چاکرود مشروب میشود، محصولش غلات و بنشن و گردو است و شغل عمده سکنۀ آنجا آسیابانی در آسیابهای متعددی است که در طول رود خانه چاکرود ساخته اند و خانه هاشان نیز در جنب آسیابهاست، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
آنکه صورتش چون صورت خرس است. زشت صورت. کریه الوجه:
خرسر و خرس روی و سگ سیرت
خر گرفته بکول خیک شراب.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(خَ اَ)
امرود بدشکل. (از ناظم الاطباء). نوعی از امرود بزرگ ناهموار و زشت و بی مزه باشد. (برهان قاطع) (از آنندراج) (از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
چرب روده. روده ای که درون آنرا به چربو و پیه و گوشت آکنده و پخته باشند. چیزی شبیه به ’سوسیس’ که حالا در مغازه های کالباس فروشی میفروشند، چربی روی روده ها. (ناظم الاطباء). رجوع به چرب روده شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان اردمه بخش طرقبۀ شهرستان مشهد، واقع در 22 هزارگزی جنوب خاوری طرقبه و 17 هزارگزی شمال شوسۀ عمومی مشهد به نیشابور، ناحیه ای است کوهستانی و معتدل، دارای 936 تن سکنه است که شیعی مذهب و فارسی زبانند، این ده از رودخانه مشروب میشود و محصولاتش غلات، بنشن، میوه جات و اشجار و اهالی به کشاورزی و کرباس بافی گذران میکنند، راه آن مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
گرد و غبار باشد. (آنندراج) (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
کنّاس، (دهار) (آنندراج)، آنکه خاک روبد:
خاک روبی است بنده خاقانی
کز قبول تو نامور گردد،
خاقانی،
شاهنشه دو کون محمد که هر صباح
آید بخاک روب درش بر سر آفتاب،
علی خراسانی (از آنندراج)،
،
نخج، گیائی درشت باشد که خاک روبان بدان زمین روبند، (فرهنگ اسدی)، جاروب، (آنندراج)، آنچه بدان خاک روبند:
گر چنین جلوه کند مغبچۀ باده فروش
خاکروب در میخانه کنم مژگان را،
حافظ،
چون پر و بال سمندر خاک روب آتشم
ننگ می آید ببوی گل هم آغوشی مرا،
طالب آملی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نام رودی بوده است در سیستان، صاحب تاریخ سیستان گوید: ... و اکنون پیداست که رود هیرمند و رخدرود و خاش رود و فراخ رود و خشک رود و هرات رود و آب دشتها و کوهها از همه اطراف سیستان و از هزار فرسنگ همه بزره آید و یکی سوراخی است آن را دهان شیر گویند نه بزرگ همه این چندین آب بدان فروشود، هیچ کس نداند که کجا شود مگر خدای تعالی و تقدس و این از عجائبهاست، (تاریخ سیستان ص 15 و 16)، محشی تاریخ سیستان در ذیل ص 179 این رود را منسوب به خواش می داند و می گوید حالاجزء خاک افغان است، (تاریخ سیستان پاورقی ص 179)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام یکی از رساتیق قم است و آنرا برقه قم نیز گویند. گروهی از محدثان بدانجا منسوب و به برقی معروفند. رجوع به تاریخ قم ص 22 و ریحانهالادب شود، در تداول عامه، درخشیدن ودرخشش را گویند، چه برقش دارد یعنی درخشیدن دارد
لغت نامه دهخدا
(تُ)
رودی است در مازندران و ظاهراً دیهی هم بوده است بهمین نام در حوالی رامسر و آخوند محله کنونی. چه رابینو پس از ذکر نام رودخانه های مازندران (ص 6) بشرح سفر خویش می پردازد و آرد: ده دریا پشته داری سی خانه و یک مسجد... است بعداز عبور از ترک رود از میان آخوند محله که... داشت گذشتیم. (ص 18) و در 106 در ذکر نام دیهای تنکابن (بخش e) سختسر از ترک رود بمانند دیه یاد میکند از این روی ممکن است نام رود خانه یاد شده و دیه مذکور بسبب مجاورت یکی شده باشد
لغت نامه دهخدا
(خُ)
رود خانه خشک. رودخانه ای که آب آن بند آمده است: و ایشان را (مردم سرخس را) یکی خشک رود است که اندر میان بازار می گذرد و به وقت آب خیز اندر او آب رود و بس. (حدود العالم). و ایشان را (مردم بزده را به ماوراءالنهر) یکی خشک رود است که اندر وی بعضی از سال آب رود وبیشتر آبشان از چاه ها و دولابهاست. (حدود العالم).
بزرگوارا که شهر عزت تست
چه شهر عالم کبری نه عالم صغری
از آنکه عالم صغری ز خشک رودش خود
نباشد الا عضوی کمینه از عضوی.
ابوالفرج رونی.
چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن
که می گویند ملاحان سرودی
اگر باران بکوهستان نبارد
بسالی دجله گردد خشک رودی.
سعدی.
، رود که قسمی آلت موسیقی بوده است:
چو بر زد باربد بر خشک رودی
بدین تری که بر گفتم برودی.
نظامی.
برانگیخت آوازی از خشک رود
که از تری آرد فلک را فرود.
نظامی.
شعرم چو گشت معجزه و سحر از او بکاست
گفتند همگنان تو کلیمی و این عصاست
بر بحر دست خواجه زدم خشک رود شد
گفتم بلی نشان عصا این بود رواست.
سید حسن غزنوی
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ)
یکی ازدهستانهای سه گانه شهرستان تویسرکان. این دهستان درشمال شهرستان واقع و محدود است از طرف شمال به بخش اسدآباد شهرستان، از جنوب بدهستان کرزان رود تویسرکان و از خاور بکوه الوند و از باختر به بخش کنگاور.
آب و هوا: هوای دهستان سردسیر و ییلاقی و تابستان آن معتدل و یکی از نقاط خوش آب وهواست. آب اکثر قراء دهستان از چشمه سار و زه آب رود خانه خرم رود تأمین میشود.
ارتفاعات: سلسله کوه الوند در شمال خاوری این دهستان واقع و شعب آن از جنوب و شمال دهستان را محصور نموده است. قلۀ مشهور به قلۀ دائم البرف از کوه الوند به ارتفاع 3467متر در شمال باختر دهستان واقع و یال جنوب باختری آن تا حدود خسروآباد واقع در سر راه شوسۀ کنگاور به همدان کشیده شده و حد طبیعی بین این دهستان با بخش اسدآباد است. شعبه دیگر از کوه الوند در همان جهت جنوب دهستان ادامه یافته به کوه مرتفع پرتگاهی خان گرمزمنتهی و حد طبیعی این دهستان با دهستان گرزان رود محسوب میشود. ارتفاع قلۀ منفرد خان گرمز از سطح دریا 2868 متر است. گودترین نقطۀ این دهستان بیش از 1495 متر ارتفاع دارد. رود خانه خرم رود از حدود آبادی شهرستانه پس از مشروب نمودن قراء مجاور خود در حدود آبادی سهم الدین کنگاور با رودخانه ای که از اسدآباد می آید یکی شده وارد بخش کنگاور میشود. در همین دهستان شعبه دیگری که از چشمه سارهای وردآورد و کهنوش سرچشمه گرفته در حدود نجف آباد به این رودخانه میریزد. محصول عمده دهستان غلات و حبوبات و انواع میوه های صیفی و چوب و کتیراست. صادرات آن خشکبار و چوب و لبنیات می باشد.
راه های آن عبارتند از راه شوسۀ تویسرکان به کرمانشاه در جنوب و شوسۀ کنگاور به همدان در باختر که کمتر مورد استفاده است. راههای داخلۀ دهستان مالرو ولی در صورت اقدام ممکن است از کنار رود خانه خرم رود تا اشتران مرکزی دهستان راه فرعی احداث شود. نزدیکترین ومستقیم ترین راه مالرو تویسرکان به همدان در این دهستان از گردنۀ مشهور شهرستانه الوند گذشته از طریق عباس آباد به همدان می رسد. تابستان صعب العبور و زمستان در اثر کثرت برف بکلی مسدود می گردد.
دهستان خرم رود از 39 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده، سکنۀ آن در حدود 17هزار نفر و مرکزدهستان آبادی اشتران و قراء مهم آن بشرح زیر است: سیستانه، وردآورد، کهنوش، بوجان، شهرستانه، کشانی، سنجوزان و ولاشجرد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
نام رودیست که از دهستان خرم رودفوق سرچشمه می گیرد و از حدود آبادی شهرستانه پس از مشروب نمودن قراء مجاور در حدود آبادی سهم الدین کنگاور با رودخانه ای که از اسدآباد می آید یکی شده وارد بخش کنگاور میشود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
شاد رود از ابزار های خنیا همانند با شش تای که بر رویه آن از دو سوی زه های کوتاه بسته اند یکی از مقیدات آلات ذوات الاوتار و آن سازیست بر شکل شش تای با این تفاوت که بر سطح وی از طرفین اوتار کوتاه بندند
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع دهستان خرم آباد تنکابن، از توابع دهستان جلال ازرک جنوبی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از سرچشمه های رودخانه فریم واقع در دودانگه ی هزارجریب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
کره خر
فرهنگ گویش مازندرانی
نام دهکده ای در دشت و منطقه ی کجور
فرهنگ گویش مازندرانی